در نزد نحویان اسم مشتقی را گویند که بر چیزی اطلاق گردد که فعل از آن سرزده باشد. و بااین تعریف همه صفات مشبهه و تفضیل و مبالغه خارج میشود. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. سیوطی در البهجه المرضیه فی شرح الالفیه گوید: اسم فاعل کلمه ایست که از مصدر بوزن مضارع ساخته شود تا بر فاعل آن فعل دلالت کند. اسم فاعل مانند فعل عمل میکند، فاعل را رفع و مفعول را نصب میدهد. ابن مالک گوید: کفعله اسم فاعل فی العمل ان کان عن مضیه بمعزل و ولی استفهاماً او حرف ندا او نفیاً او جاصفه و مسندا و قد یکون نعت محذوف عرف فیستحق العمل الذی وصف و ان یکن صلهال ففی المضی و غیره اعماله قد ارتضی. در فارسی: اسم فاعل نیز مانند مضارع از ریشه فعل یا فعل امر مشتق و ساخته میشود بدین نحو که به آخر ریشه فعل ’نده’ افزایند: زن، زننده. رو، رونده. شو، شونده. خوان، خواننده. گوی، گوینده. بعض افعال، اسم فاعلی ندارند یا اسم فاعلشان قلیل الاستعمال است، چون خندیدن، توانستن، خستن. در این گونه افعال عوض اسم فاعل، صفت فاعلی آورند، چون: خندان، یا صفت مشبهه چون توانا، و اگر فعل لازم باشد اسم مفعول آورند چون: خسته. و بیشتر فعلهای لازم اسم فاعل ندارد. اسم فاعل در حالت نفی ’نا’ به اول آن درآید چون: ناچرنده و ناگذرنده
در نزد نحویان اسم مشتقی را گویند که بر چیزی اطلاق گردد که فعل از آن سرزده باشد. و بااین تعریف همه صفات مشبهه و تفضیل و مبالغه خارج میشود. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. سیوطی در البهجه المرضیه فی شرح الالفیه گوید: اسم فاعل کلمه ایست که از مصدر بوزن مضارع ساخته شود تا بر فاعل آن فعل دلالت کند. اسم فاعل مانند فعل عمل میکند، فاعل را رفع و مفعول را نصب میدهد. ابن مالک گوید: کفعله اسم فاعل فی العمل ان کان عن مضیه بمعزل و ولی استفهاماً او حرف ندا او نفیاً او جاصفه و مسندا و قد یکون نعت محذوف عرف فیستحق العمل الذی وصف و ان یکن صلهال ففی المضی و غیره اعماله قد ارتضی. در فارسی: اسم فاعل نیز مانند مضارع از ریشه فعل یا فعل امر مشتق و ساخته میشود بدین نحو که به آخر ریشه فعل ’نده’ افزایند: زن، زننده. رو، رونده. شو، شونده. خوان، خواننده. گوی، گوینده. بعض افعال، اسم فاعلی ندارند یا اسم فاعلشان قلیل الاستعمال است، چون خندیدن، توانستن، خستن. در این گونه افعال عوض اسم فاعل، صفت فاعلی آورند، چون: خندان، یا صفت مشبهه چون توانا، و اگر فعل لازم باشد اسم مفعول آورند چون: خسته. و بیشتر فعلهای لازم اسم فاعل ندارد. اسم فاعل در حالت نفی ’نا’ به اول آن درآید چون: ناچرنده و ناگذرنده
در نزد نحویان اسمی است که از مصدر مشتق شود برای آنچه فعل بر آن واقع شود. و مقصود از وقوع فعل بر آن، تعلق فعل بدان باشد اگرچه بواسطۀ حرف جر باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). مثلاً: مضروب، مأکول، مسموع، مکرم، معظّم در عربی و زده، خورده، شنیده، بزرگداشته در فارسی
در نزد نحویان اسمی است که از مصدر مشتق شود برای آنچه فعل بر آن واقع شود. و مقصود از وقوع فعل بر آن، تعلق فعل بدان باشد اگرچه بواسطۀ حرف جر باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). مثلاً: مضروب، مأکول، مسموع، مُکْرَم، معظَّم در عربی و زده، خورده، شنیده، بزرگداشته در فارسی